بیمارستان
اقا ماکانمون یکم مواظب خودش نبود و مریض شد که مجبور شدیم بستریش کنیم.من خیلی ناراحت بودم .پسرم موقع وصل کردن سرم انقدر گریه که نگودلم کباب شده بود.بعد دو روز مرخص شدیمو اومدیم خونه که بابایی برا سلامتی ماکان جون یه گوسفند ناز قربونی کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی